اعتماد به نفس رهبری چیست

همه ما به عنوان یک انسان ( حتی اگر فوق‌العاده ریسک‌پذیر باشیم) اگر ندانیم در جایی که وارد می‌شویم ممکن است چه اتفاق‌هایی برایمان بیافتد دچار استرس  اضطراب می‌شویم و به احتمال زیاد وارد هم نمی‌شویم.

به محض آن‌که شخصی از راه برسد و وارد آن مکان یا موقعیت بشود اضطراب ما از بین رفته و با ترس کم‌تری وارد می‌شویم. معمولا آن نفر اول‌ها رهبر هستند و باید راهی پیدا کنند که به بهترین شکل به عنوان اولین نفر وارد شوند.

غلبه بر استرس این موضوع کار آسانی نیست و هرکسی در چنین موقعیت‌هایی اعتماد به نفس لازم را نخواهد داشت. اما یک رهبر باید در همه حالتی این ترس و اضطراب را کنار گذاشته و خطر کند که انرژی لازم برای انجام آن توسط اعتماد به نفس رهبری تامین می‌شود.1


سه حقیقت برای از سر راه برداشتن ترس

به عنوان انسان گاهی در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که به ما احساس ناامنی و عدم آسایش دست می‌دهد، اما به عنوان یک رهبر این وضعیت تقریبا همیشگی است.

حتما می‌دانید درباره‌ی چه چیز حرف می‌زنم. البته این موقعیت‌ها می‌توانند مثبت هم باشند، مثل وقتی که قرار است برای یک جمعیت بزرگ سخنرانی کنید، محصول جدیدی را طراحی کنید، یا با یک مشتری مهم قرارداد خود را تمدید کنید.

در مقابل شرایط منفی‌ای هم وجود دارد، مثل جلسه‌ای که به جر و بحث ختم می‌شود، یک تماس تلفنی ناامیدکننده، یا حمله‌ای پیش‌بینی‌نشده از سوی یک هیئت‌مدیره‌ی متخاصم.

طبق تجربه باید بگویم که زندگی یک رهبر مخلوطی از هر دوی این موقعیت‌های مثبت و منفی است، و اگر شما هم مثل من باشید، می‌دانید که درگیر شدن با این موقعیت‌ها همیشه هم دلخواه ما نیست.

چالش‌ها همیشه وجود دارند اما وجود اعتماد به نفس در شما همیشگی نیست. اعتماد به نفس ظاهر می‌شود و از بین می‌رود. من معمولاً در آغاز کارها خود را در حالی یافته‌ام که اعتماد کمی به خودم داشته‌ام.

در ابتدای انجام هر کار بزرگ دچار بیشترین میزان شک و اضطراب می‌شوم. این اضطراب شدید اولیه، چه خوب چه بد، زمانی که وارد فرایند انجام آن کار می‌شوم، پایان می‌گیرد. ولی تا قبل از آن، مثل کسی هستم که بر لبه‌ی سکوی بلند شیرجه‌ ایستاده و از بالا به آن همه آبیِ پیش چشمش نگاه می‌کند.

مسئله این است که شما به عنوان یک رهبر راهی جز پریدن ندارید. باید به پیش بروید و باید اولین کسی باشید که این کار را انجام می‌دهد.حالا می‌خواهم بگویم چطور می‌توانیم ترس را، تا لحظه‌ی پرش از سکو، از خودمان دور کنیم. این کار در مورد من، در برقرار کردن ارتباط با سه حقیقت حیاتی خلاصه می‌شود و فکر می‌کنم این سه حقیقت می‌توانند به هر کس برای روبه‌رو شدن با لحظات شک و عدم اطمینان کمک کند.

سه حقیقتی که در ادامه با شما در میان می‌گذارم، در کنار هم، مفهومی را می‌سازند که نام آن را «سه‌‌گانه‌ی اعتماد» گذاشته‌ام.


حقیقت شماره ۱: آنها مهم‌اند


همه‌ی افرادی که با آنها سر و کار دارید، فارغ از شرایطشان، مهم هستند. برای اینکه به خودتان اعتماد پیدا کنید، در این نکته تردید نکنید. چرا؟ به این دلیل که اهمیت دادن به دیگران باعث می‌شود از خود و دغدغه‌های شخصی‌مان بیرون بیاییم.

دلیر بودن چیزی ورای عبور از ترس‌هایمان است. دلیر بودن فراتر رفتن از این ترس‌ها، به خاطر تأمین نیازهای دیگران است.

این سه سوال را می‌توانیم برای عبور از خود و مرتبط شدن با دیگران، از خودمان بپرسیم:

دیگران چه می‌خواهند؟

هم اکنون در چه شرایطی به سر می‌برند؟

چه بر سر راه وجود خواهد داشت؟2


حقیقت شماره ۲: اینها مهم‌اند

نه تنها دیگران مهم هستند، بلکه راه‌حل‌های ما نیز مهم‌اند. به عنوان رهبر کار ما رسیدگی به نیازهاست. به عبارت دیگر می‌توان به درستی و در تعریفی ساده گفت، وظیفه‌ی ما رهبران، نشان دادن این است که پیشنهادات ما چگونه پاسخگوی سه نیازی خواهد بود که در بالا ذکر شد.

اعتماد به خود از جایی شکل می‌گیرد که بدانیم پاسخ‌هایی در اختیار داریم که می‌توانند مشکلات واقعی را حل کنند. یک روش برای بدست آورن این اعتماد استفاده از این تکنیک سریع است. دو سوال زیر را از خود بپرسید:

اگر تغییری صورت نگیرد چه بر سر دیگران می‌آید؟

اگر تغییری جدی‌ انجام شود، چه بر سر دیگران می‌آید؟


حقیقت شماره ۳: من مهم هستم

صادقانه بگویم، باور کردن این مورد احتمالاً برای برخی از ما بسیار دشوار است. درست است که افرادی که با آنها سر و کار دارید مهم هستند و البته، شما می‌دانید چه راهی، حتی اگر چندان خوشایند نباشد به بهترین شکل پاسخگوی شرایطشان خواهد بود. اما بخش سخت ماجرا این است: اگر آن فرد مناسبی که قرار است موضوع را حل و فصل کند شما نباشید چطور؟ این سوال یکی از پرسش‌هایی است که به بدترین شکل اعتماد به نفس را تخریب می‌کند.

جواب دادن به این سوال چاره‌ی مشکلِ پیش روی شما نیست، حالا زمان آن است که به سراغ مسئله‌ی آزار دهنده بروید. اگر تا اینجای کار می‌دانید که (1) دیگران اهمیت دارند و (2) شما می‌توانید مشکلشان را حل کنید، پس وقتِ گفتن سه عبارت تاکیدی مثبت است.

لازم نیست این سه عبارت را، به سرعت باور کنید، و احتمالا چنین نیز نخواهید کرد. خود من هم بسیار کم پیش می‌آید که آنها را باور کنم. اما به خاطر خودتان هم که شده، بگذارید این سه عبارت در ذهنتان طنین‌انداز شود و ببینید چه خواهد شد:

تصادفی نیست که من در اینجا حضور دارم. خداوند مرا برای این فرد (یا این مردم)، دقیقا در زمان کنونی فرستاده است.

چیزی که باید با دیگران به اشتراک بگذارم بسیار حیاتی است. برایشان مهم است، برای آنها، برای عزیزان‌شان، و برای دنیا.

من دارای تمام منابعی هستم که برای ایجاد تغییر مثبت نیاز دارم.

پیش به جلو، بپرید!

این کار همه‌ی مشکلات شما را حل نخواهد کرد. شما همچنان قرار ملاقات‌های ناخوشایند و هیئت‌مدیره‌ی خشمگین را پیش رو خواهید داشت. اما مهم نیست، هست؟

در سایه‌ی سه‌گانه‌ی اعتماد، شما هم اکنون می‌دانید که ترس‌ها و نگرانی‌های آن‌ها هم به اندازه‌ی ترس‌ها و نگرانی‌های شما، واقعی هستند. علاوه بر این، شما می‌دانید که می‌توانید این ترس‌ها را اداره کنید.

کار ساده‌ای نخواهد بود. خود من مجبورم در ماه چندین بار موارد این لیست را به دقت مرور کنم. و این کار را سال‌هاست که انجام می‌دهم و هنوز هم به محض عبور از مرز آغازینِ یک کار، احساس می‌کنم حالم خوب شده است.

برای شما هم ممکن است همین‌طور باشد. بر ترس اولیه‌ی خود غلبه کنید، اینگونه می‌توانید تقریبا هر چیزی را بدست آورید. فقط بپرید.3


پی نوشت:
1.www.zehnology.com
2.www.chetor.com
3.www.startupforum.ir